شما به مونوکست گوش میدهید – این اپیزود به صورت ویژه و به هدف معرفیِ دورهی “بودن” منتشر میشه.
واقعیت اینه که وضعیتِ خیلی عجیب و غریب و جالبی رو داریم تجربه میکنیم. تقریبا همه ناراضی هستن و کسی احساس سعادت و خوشبختی نمیکنه. اونی که زندگیش هدف نداره ناراضی هست اونی که هدف داره هم ناراضی هست. اونی که به هدفش نمیرسه ناراضی هست و اونی که میرسه هم باز ناراضی هست. اونی که پول نداره احساس خوشبختی نمیکنه و اونی که پول داره و همیشه توی مهمونی و مسافرت و … هم هست باز احساس خوشبختی نمیکنه. اونی که کار یا همسر یا بچه نداره ناراضی و ناراحت هست و اونی که اینها رو داره هم ناراضی و پشیمون هست و میگه که کاش نداشتم. خلاصه که با هر کی صحبت میکنی، کمتر کسی رو میتونی پیدا کنی که کمترین نشانه ای از احساس سعادت و رضایت رو از خودش بروز بده. نکتهی عجیب قضیه این هست که این وضعیت فقط مختص ایران نیست و ظاهرا توی کل جهان وجود داره ولی نمیشه منکر این واقعیت شد که عمق فاجعه و ابعاد و گستردگیِ این نارضایتی و احساس سعادت و خوشبختی نکردن توی ایران خیلی بیشتر هست.
اگر دقت کرده باشیم کل این مشکلات رو میشه توی چند تا گروه دسته بندی کرد که من اینجا سه تا از اصلیترین هاش رو میگم. گروه اول از افراد ناراضی اونایی هستن که اصلا نمیدونن از زندگیشون چی میخوان. هر سری میرن دنبال یه کار و حرفه ای و بعد از یک مدت میبینن که این هم اون چیزی که میخوان نیست و یا حتی به حدی درگیر کمالگرایی و یا سردرگمی و گمگشتگی هستن که دست به هیچ اقدامی نمیزنن و در یک رکود مطلق یک گوشه نشستن و هیچ کاری نمیکنن و از اینکه هیچ کاری نمیکنن هم باز دچار خودخوری و خودتخریبی و … هم هستن.
بعضیهای دیگه هستن که به ظاهر میدونن از زندگیشون چی میخوان و یک سری اهداف و برنامه دارن و میخوان بهش برسن. خودِ همین افراد رو میشه به دو تا دسته تقسیم کرد. اونایی که به این اهدافی که گذاشتن نمیرسن که باز دچار سرخوردگی و افسردگی و یاس میشن و اونایی که به این اهداف میرسن و باز هم بعد از یک مدت کوتاهی همون حس سرگشتگی و گمگشتگی و بیمعنایی میاد سراغشون. پس سه تا دسته شد اونی که اصلا نمیدونه باید با خودش و زندگیش چکار کنه و در رکود به سر میبره. اونی که فکر میکنه هدف زندگیش رو پیدا کرده و براش تلاش کرده و شکست خورده. اونی که هدف زندگیش رو پیدا کرده و براش تلاش کرده و موفق هم شده ولی باز هم احساس سعادت و رضایت نمیکنه.
البته دسته بندی های دیگه ای رو هم میشه تعریف کرد. مثلا اونی که میدونه از زندگی چی میخواد ولی نمیدونه چجوری باید شروع کنه و یا امکاناتش رو نداره که شروع کنه. یا اونی که نمیدونه از زندگیش چی میخواد و داره یک کار و شغلی که با روحیاتش سازگار نیست رو انجام میده و اتفاقا توی کارش هم موفق هست و پولدار هم شده ولی باز هم ناراضی هست و خیلی حالت های مختلف دیگه.
خلاصه که افراد مختلف در شرایط و موقعیتهای مختلفی هستن و اکثرا هم احساس رضایت، خشنودی و سعادت نمیکنن. و همین قضیه باعث شده که خیلی ها به فکر ارائه ی راه حل باشن. خردمندان، روانشناسها، فیلسوفها، اساتید معنوی و حتی شارلاتان ها اومدن و کلی راهکار مختلف رو ارائه کردن و میکنن و سعی میکنن به انسانِ حیران و سرگردان و ناراضی کمک کنن و اون رو خوشبخت و سعادتمند کنن. راه حل های خیلی زیادی هم ارائه شده. ما اینجا زیاد کاری با اون راه حل های شارلاتانیسم مثل قانون راز و جذب و جادو و ارتباط کیهانی و اینا نداریم. تکلیف اینا کاملا مشخص هست و فکر نکنم لازم باشه در موردشون صحبت کنیم. ولی یک سری راه حل هست که توسط فیلسوفها و روانشناس ها و افراد فرزانه ارائه شده. یکی از اصلیترین راه حل هایی که این اواخر هم خیلی طرفدار پیدا کرده این هست که مسئولیت زندگیِ خودت رو قبول کن و جوهرهی وجودی یا رسالت یا هستیِ خودت رو کشف کن و در مسیر شکوفاییش، مسئولانه قیام کن و براش مبارزه کن. این راه حل خیلی راه حل زیبا و کاربردیای به نظر میرسه. اینکه من مسئول زندگی خودم هستم و خودم باید برای تغییر و بهبود زندگیِ خودم قیام کنم. ناله و قربانی بودن و غر زدن رو تموم کنم و برای رسیدن به اهدافم حرکت کنم. این سیستم فکری برای کشف جوهرهی وجودی و خویشتن خویش هم یه سری راه حل ارائه میده. مثلا میگه زندگیت رو بررسی کن و ببین کجا احساس نیرومندی و سرزندگی میکنی، همونجا هستیِ تو هست و هر کاری میکنی سعی کن توی همون راستا و مسئولانه باشه. ریشه های این جنبش فکری به خیلی سال قبل برمیگرده و حتی میشه توی گفته های سقراط هم یه نشانه هایی ازش پیدا کنی. اونجا که میگه خودت رو بشناس و خودت رو اصیل زندگی کن. ولی در واقع این جنبش رو اگزیستانسیالیست ها پایه گذاری کردن. اونها گفتن انسان آزاد هست و چون آزاد هست پس خودش مسئول زندگی خودش هست. خیلی ها مثل سارتر، رولو می، یالوم و خیلیهای دیگه روی این قضیه نظریه پردازی کردن و حتی یک سری از افراد مثل ورنر ارهارد اومدن و این نظریه ها رو به صورت کاربردی و در قالب ورکشاپ ارائه دادن. به نظر من خیلی روش جالبی هم هست که به جرأت میتونم بگم که اکثر مربی ها و مشاورهایی که یک سری مطالعات داشتن و میشه بهشون گفت باسواد، دارن به این روش استناد میکنن و ازش استفاده میکنن. ولی واقعیت اینه که این روش هم خالی از ایراد نیست.
****
تا الان گفتیم که افرادی که از زندگیشون راضی نیستن خیلی زیاد هستن و خردمندان و مربیها و مشاور ها اومدن و روشهای خیلی زیادی رو تعریف کردن که یکی از پر طرفدارترینش اونی هست که حول آزادی و مسئولیت میچرخه. تو مسئول زندگی خودت هستی، غر زدن و قربانی بودن رو تموم کن و مسئولانه قیام کن و برای رسیدن به اهدافت مبارزه کن. این خیلی هم زیبا و انگیزشی هست ولی در عین حال بسیار سطحی و بازاری هست. یعنی در نهایت فرد برای مدتی با انرژی و مسئولانه میره جلو و حتی شاید یه سری موفقیت هم به دست بیاره ولی بعد از یه مدت میبینه که هنوز همون احساس سرگشتگی و گمگشتگی رو میکنه. هنوز ناراضی هست و احساس سعادت نمیکنه. دلیلش هم اینه که یک نکتهی خیلی اساسی در نظر گرفته نشده و اون بردگیها و بند و بارهایی هست که تصمیمات و انتخاب های من رو داره تحت تاثیر میذاره. درسته که من آزاد هستم که برای زندگیِ خودم انتخاب کنم ولی دلیل این انتخاب های من چی هست؟ یا اصلا چرا میخوام فلان چیز رو به دست بیارم و توی فلان حرفه موفق بشم؟ ریشهی خواستهها و انتخابهای من چی هست؟ یعنی اینکه مثلا من میخوام یک ورزشکار حرفه ای بشم و در این مسیر انتخاب های مسئولانه ای میکنم و براش تلاش میکنم خیلی خوب و زیبا به نظر میرسه ولی یک چیزی اینجا فراموش شده. اینکه اصلا چرا میخوام ورزشکار بشم؟ مثلا ممکن هست که من با ورزشکار شدن میخوام خودم رو به عنوان یک فرد قوی به جامعه اثبات کنم که از جامعه توجه و تائید بگیرم؟ خب اگر اینجوری باشه در واقع دارم برای جامعه زندگی میکنم. اینجاست که حتی اگر یک ورزشکار خیلی خوب و حرفهای هم بشم باز احساس رضایت و خشنودی نمیکنم چرا که من برای خودم ورزشکار نشدم بلکه برای خواست جامعه و توهم تائید گرفتن از جامعه ورزشکار شدم.
یعنی انتخابهای مسئولانه و مشخص کردن اهداف و تلاش کردن براشون مهم هست ولی مهمتر از اون اینه که بفهمیم چرا داریم این انتخاب ها رو انجام میدیم. چه دلایلی پشت این امیال، خواسته ها و انتخاب های من هست؟ آیا من اینها رو آزادانه و برای خودم انتخاب میکنم و یا در بند یک بند و بار و بردگی ای دارم این کار رو انجام میدم. در مورد این موضوع اپیزود دوم مونوکست با اسم من برده هستم رو گوش بدید. به نظرم میتونه به درک این موضوع خیلی کمکمون کنه.
از طرفی یه مشکل دیگه هم هست که خیلی کم بهش پرداخته شده و اون باورهای ما در مورد زندگی و تعریف خوشبختی و لذت و سعادت و اینجور چیزهاست. بسیاری از افرادی که از زندگی راضی نیستن دارن یک سری تعاریف اشتباه از خوشبختی و سعادت رو دنبال میکنن. یعنی دارن دنبال چیزی میگردن و چیزی رو میخوان به دست بیارن که اصلا از بیخ و بن اشتباه تعریف کردن. به همین خاطر حتی اگر به دستش بیارن هم احساس رضایت و خوشبختی نمیکنن.
البته یه سری دلایل دیگه هم برای این اپیدمیِ نارضایتی و عدم احساس سعادت و خوشبختی هست که توی دوره میریم سراغشون.
****
بیاید یه کمی در مورد دوره ی بودن، رهایی از بند هم صحبت کنیم. این دوره نتیجهی سالها تجربهی زندگیِ خودم هست به اضافه ی شاید ۵۰۰ تا کتابِ مرتبط و بیش از ۱۲۰۰ ساعت کلاس فلسفهی کاربردی پیش اساتید مختلف و چند هزار ساعت نوشتن و تجزیه و تحلیل. واقعیت این هست که توی شش سال اخیر نتیجهی این تحقیقات و فکر کردن ها رو در قالب یک کتابی با همین عنوان نوشته بودم و میخواستم چاپ کنم که متاسفانه به خاطر وضعیت نه چندان مناسبی که بازار نشر و وضع اقتصادیِ جامعه داره، ترجیح دادم فعلا چاپ نکنم و اون رو در قالب یک گروه کتابخوانی ارائه بدم.
دوره ۶ بخش اصلی داره. توی بخش اول که عنوانش هست پوسته سعی میکنیم در مورد یک سری مفاهیم خیلی پایه ای صحبت کنیم که بتونیم اطلاعاتی که از جهان بیرون میگیریم رو بهتر دریافت و تجزیه و تحلیل کنیم. توی چهار بخش بعدی که عناوینشون لایهی اول تا چهار هست، سعی میکنیم کم کم در مورد بند و بردگیهای ذهنمون و البته باورهای اشتباهی که داریم آگاه بشیم که بتونیم تصمیمات و انتخاب هایی که میگیریم آزادانه تر و در راستای کشف و شکوفایی فردیت خودمون باشه و نه ارضای توقعات جامعه و حالا یه سری بردگیهای دیگه. و توی بخش آخر هم که اسمش هست هسته و بودن، سعی میکنیم یک جمع بندی ای بکنیم و ببینیم به عنوان فردی که از بندها و بردگیهاش رها شده و الان میتونه آزادانه و آگاهانه برای خودش تصمیم بگیره چیکار باید بکنه؟ در واقع تمام بخش های قبلی زیرساختی هستن که ما یادشون میگیریم و تمرینشون میکنیم که به این فصل آخر برسیم. اینجاست که بودن اتفاق میوفته. یک بودنِ آزاد و منطبق با آنچه که واقعا هستیم و نه متاثر از جامعه و بردگیها و باورها و توقعات اشتباهی که از خودمون و زندگی داریم.
ساختار دوره هم به این شکل هست که اول بخشی از جزوه که قرار هست جلسهی بعدی تدریس بشه برای شما ارسال میشه. تقریبا به صورت میانگین کمتر از ۲۰ صفحهی A4 هست. شخص در طول هفته این جزوه رو حتما باید بخونه و بعد توی یک لایو ۱.۵ تا دو ساعته در موردش حرف میزنیم. ساختار جلسات لایو هم به این شکل هست که اول مثلا نیم ساعت در مورد تمرینات جلسات قبل حرف میزنیم و تجربیاتمون رو با هم به اشتراک میذاریم و بعد نیم ساعت تا ۴۵ دقیقه در مورد درس جدید صحبت میکنیم و بعد نیم ساعت هم به پرسش و پاسخ در مورد بخش جدیدی که یاد گرفتیم اختصاص میدیم.
تعداد جلسات، هزینه و سایر جزئیات رو میتونید مستقیم از خودم بپرسید. به اینستاگرام و یا ادمین تلگرام که لینکش توی بیو هست پیام بدید. توضیحات کامل رو براتون میفرستم.
کل کتابی که قرار بود چاپ بشه ۸۲۰ صفحه بود که البته من فونتش رو یه کمی کوچیک کردم و سایز صفحات رو آ ۴ کردم و به همین خاطر جزوه شده ۳۵۰ صفحه. این رو میگم که بدونیم با حجم زیادی از اطلاعات و مطالبی که باید یاد بگیریم مواجه هستیم. چیزی هم نیست که بشه یکی دو ماهه جمعش کرد. برنامهای که الان توی ذهنم هست تقریبا ۶ ماه طول میکشه.
نکتهی بعدی ای که باید بگم این هست که این دوره هیچوقت تموم نمیشه. یعنی بعد از پایان جلسات رسمی دوره، شرکت کننده عضو یک گروه میشه که به صورت هفتگی لایو داریم و در مورد تمرینات دوره با هم صحبت میکنیم. یعنی اگر فرد تمایل داشته باشه میتونه با ثبت نام توی این دوره تا هر زمان که من هستم و امکانش باشه، از عضویت توی این گروه که شامل افرادی هست که همگی این دوره رو گذروندن و همفکر و هم مرام هستن استفاده کنه. توی این گروه یا قبیله به صورت هفتگی لایو داریم و سعی میکنیم ادامهی مسیر رو با همدیگه پیش ببریم. من هم توی قبیله و لایوها هستم و بیشتر نقش تسهیلگر یا مربی رو بازی میکنم. علاوه بر اون هر چیزی که فکر کنیم که توی ادامهی این مسیری که با هم شروع کردیم میتونه مفید باشه رو هم با هم به اشتراک میذاریم.
یک نکتهای رو هم باید شفاف کنم. هدف اصلیِ من از این کتابی که الان دوره شده این هست که بیشتری کمک رو به مخاطب بکنم. یعنی شخص من از اینکه بتونم به شرکت کننده کمکی بکنم کیف میکنم. نمیگم پول مهم نیست. مهم هست چرا که من اجاره خونه و غذام رو با پول تهیه میکنم ولی اولویتم نیست. من یه مبلغی رو مشخص میکنم ولی این مبلغ کاملا قابل گفتگو هست. هم میزانش و هم نحوهی پرداختش. پس نگرانش نباشید.
اینم اضافه کنم که اگر صبر و پشتکارِ این رو ندارید که با همدیگه پا در یک مسیر خیلی طولانی بذاریم و به صورت بسیار آهسته و پیوسته به پیش بریم، اصلا ثبت نام نکنید. قرار نیست یک چیز زودپزی و راه حل اینستاگرامی بهتون ارائه بشه که همهی مشکلات یک شبه حل بشه. قرار هم نیست بعد از این دوره رنجهامون تموم بشه و یا موفق و پولدار بشیم. اینها اصلا اهداف دوره نیست. شاید خروجیش باشه ولی هدفش نیست. هدف اصلیِ دوره این هست که بدونیم توی سرمون چه خبر هست. نسبت به درونمون و تصمیمات و انتخاب هامون آگاهتر بشیم. بتونیم برای خودمون زندگی کنیم. به فردیت برسیم. از دست بردگیها و باورهای اشتباهمون که منشا رنج و شکست هامون هستن رها بشیم. بتونیم خودمون باشیم و خودمون رو زیست کنیم. توصیه میکنم برای درک بهترِ اهدافِ دوره و محتواش، اپیزود ۱۳ از مونوکست، دگردیسی از رفتینگ به شناوری رو گوش بدید. موضوعات بخش بزرگی از دوره رو توی اون اپیزود توضیح دادم.
خلاصه که اگر دوست داشتید در مورد دوره بیشتر بدونید میتونید بهم پیام بدید و در موردش بیشتر با هم صحبت کنیم. لیست تمام درسهایی که قرار هست توی هر جلسه بخونیم و سایر جزئیات دوره رو براتون میفرستم. دایرکت اینستاگرام هست. ولی ادمین تلگرام که آیدیش مو آندرلاین نو آندرلاین ادمین هست گزینهی بهتر و سریعتری میتونه باشه. لینکش رو براتون میذارم.
****
این اپیزود که یه حالت ویژه داشت هم تموم شد. واقعا دلم میخواد چند سال آینده مثلا ۵۰۰ یا ۱۰۰۰ نفر شده باشیم و همگی این دوره رو گذرونده باشیم و توی اون قبیله دور هم جمع شده باشیم و به همدیگه کمک کنیم. یعنی یک سری افراد همفکر و هم مرام که دغدغههای مشترک دارن، با همدیگه و در مسیر تحقق فردیت همدیگه به هم کمک میکنن. مثل یک خانوادهای که همهی اعضا با هم دوست و همدل هستن و توش عشق و یگانگی وجود داره. درسته که اهداف و مسیرهای هر فردی مخصوص خودش هست ولی همگی به اون فرد کمک میکنن که به چیزی که میخواد برسه. این اصلی ترین رویای زندگیِ من هست.
اینجوری خلاصه. اپیزود ۲ و ۱۳ رو یادتون نره. اگه گوش ندادید،حتما گوش بدید. ساختار دوره رو بیشتر متوجه میشیم. سوالی هم داشتید حتما اینستاگرام و یا تلگرام بهم پیام بدید. امیدوارم به زودی و توی دوره ببینمتون. مراقبت کنید.