اپیزود شانزدهم – رهایی از بند فمنیسم

شما به مونوکست گوش میدهید – پادکستی درباره‌ی خودم و برای خودم.

اپیزود شانزدهم – رهایی از بند فمنیسم

این اپیزود از اون اپیزوداست که ممکن هست کلی دشمن و مخالف برای خودم بتراشم ولی اوکیه. من فکر میکنم چیزی هست که باید گفته بشه. کسی دوست نداره، میتونه اینجوری فکر نکنه. ما میتونیم در مورد یک موضوع تفکرات و نظریات مخالف و متفاوتی داشته باشیم ولی با تفاهم و فهم همدیگه هنوز با هم دوست باشیم. 

نکته ی دیگه‌ای که بهتر هست توی مقدمه بگیم این هست که هدفِ اصلیِ این اپیزود مخالفت با تفکراتِ فمنیسم نیست بلکه به صورتِ کلی هدف رهایی از هر ایسمی هست که فمنیسم هم یکی از قویترین ایسم هایی هست که ممکنه ما رو به بند کشیده باشه.

بریم سراغِ تعریفِ فمنیسم. مرجعِ این تعریفی که اینجا میاریم کتابِ دو جلدیِ جنس دوم از خانوم سیمون دوبوار هست و البته فهمی که من از این کتاب داشتم. خلاصه ترین تعریف فمنیسم این هست که، زن حق برابری در جامعه داشته باشه که بتونه فردیتِ خودش رو شکوفا کنه. یعنی چی؟ یعنی اینکه در طیِ هزارن سال مردسالاری، مرد تونسته بیرون بره، کار کنه، استعدادهای خودش رو شکوفا کنه و یک فردیت و شخصیتِ مستقل داشته باشه ولی زن تا همین ۱۰۰ ۱۵۰ سالِ قبل همچین حق و حقوقی نداشته. چیزی به اسمِ زنِ فردیت یافته نبوده مگر موارد بسیار استثنایی. به قول خود خانوم دوبوار، زن انگل وار و یا حتی یک جای دیگه در مورد زنان درباری میگن روسپی وار زندگی کردن، یعنی به مرد خدماتِ جنسی و رفاهی توی خونه داده و مرد ازش مراقبت کرده. و خانم دوبوار در نهایت راهِ حل رو در نقشِ برابرِ اجتماعی نمیبینن، بلکه در حقِ برابر برای داشتنِ فرصتِ کشف و شکوفاییِ فردیتِ زن میدونن و این رو از چشمِ مرد هم نمیبینه. میگه زن باید خودش به این حق و حقوق برسه، راه حلی هم که برای این قضیه ارائه میده خودباوری و استقلالِ مالیِ زن هست. توی صفحه ی ۶۱۹ از جلد دوم به صراحت میگه که: “این آزادی های مدنی تا زمانی که با استقلالِ اقتصادی همراه نباشند به صورتِ انتزاعی باقی میمانند. زنی (همسر یا روسپی) که دیگران از او نگهداری میکنند، تنها به دلیلِ اینکه ورقه‌ی رای در دست دارد رها از قیدِ مرد به شمار نمیآید.” یعنی فمنیسم این نیست که مثلا مرد به زن حق رای بده، بلکه این هست که زن مستقل بشه، فردیت و استعدادهای خودش رو شکوفا کنه و بتونه نقش اجتماعیِ پررنگی رو در جامعه و اقتصاد به عهده بگیره. یعنی این زن هست که باید کنش انجام بده و از طرفی این رو به عنوانِ حق برابری تعریف میکنه و نه نقش برابر. چیزی که به شدت اشتباه برداشت شده.

از طرفی حق برابری رو چیزهای ساده ای میدونه. مثلا حق پوشیدن شلوار به جای دامن های بلند و دست و پا گیر که آزادیِ عمل رو از زن میگیره. یا داشتنِ حقِ مرخصیِ زایمان و یا وجود نهادهای اجتماعی مثل مهد کودک که مادر بتونه بچه اش رو به اونها بسپره که وقت برای شکوفاییِ هستیِ خودش و ایفای نقش اجتماعی داشته باشه. و این رو در قالبِ رفاهِ اجتماعیِ همگانی که اون موقع شعارِ بلوکِ شرق بوده بیان میکنه. دوبوار و همسرشون سارتر یک تمایلات چپی هم داشتن. الان اکثرِ این آزادیها و حق ها تقریبا به وجود اومده. مرخصیِ زایمان، حق کار، تحصیل، مهدکودک و خیلی چیزهای دیگه. خانم دوبوار ضدیتی هم با نقشِ خانوادگیِ زن مثل فرزندآوری و اینها نداره، فقط میگه که اینها نباید مانعِ شکوفاییِ فردیتِ زن بشه.

از طرفی ما نظریه های تکاملی در موردِ نقشِ زن و مرد رو هم داریم. اینکه سیم پیچیِ مغزِ زن و مرد با هم متفاوت هست. این رو میتونید توی کتاب های ریچارد داکینز پیدا کنید. البته این تفاوت رو نباید به شکلِ کهتری و مهتری درک کنیم. فقط تفاوت هست. اینکه مرد به صورتِ سیم پیچیِ مغز و ساختارِ فیزیولوژیک تمایل و تواناییِ بیشتری در رفع نیازهای اساسیِ خانواده داره و زن به صورتِ تکاملی توانایی های بیشتری در مراقبت و حفظِ خانواده و فرزندان داره. این دو تا مفهوم رو کنارِ هم داشته باشیم و بریم سراغِ اصل داستان.

****

بخش بزرگی از تعصب و علاقه و هواخواهی افراطی که از فمنیسم کلاسیک و حتی نئوفمنیسم وجود داره، نه منطقی، بلکه احساسی و هیجانی و با زیرساختی انتقام جویانه و خشمگینانه و بر علیه و نقطه مقابل یک تفکر ایدئولوژیک و مردسالارانه ی سنتی هست. یعنی چی؟ یعنی درکِ اکثریتِ جامعه از فمنیسم نیومده به لحاظ منطقی و علمی، زن رو بررسی کنه و براش نقش های منطقی و حقیقی و حق طلبانه تعریف کنه. بلکه اومده نظریه های زن ستیز رو آورده و دقیقا نقطه مقابلشون ایستاده. در اینکه یک نظریه ی زن ستیز اشتباه هست شکی نیست ولی ایستادن دقیقا در نقطه مقابل یک نظریه ی زن ستیز، یک نظریه ی درست و منطقی ای رو شکل نمیده. اگر ما با رنگ سیاه مخالفت داریم، لزومی نداره برای ابراز این مخالفت، رنگ سفید رو انتخاب کنیم. میتونیم هر رنگی به جز سیاه رو انتخاب کنیم. حتی میتونیم سیاه رو هم انتخاب کنیم. تعریفِ فردیت و آزادی همینه. نئوفمنیسم باز کمی این ایراد فمنیسم رو درک و حل کرده ولی مخاطب عام هنوز درکش بر مبنای همون سیاه و سفید هست. من با مخالفم مخالفم، پس هر چیزی که مخالفم میگه رو رد میکنم و دقیقا خلاف و نقطه مقابل نظر مخالفم میایستم. بدون اینکه ماهیت و هویت واقعی زن رو به صورت علمی و تجربی درک کرده باشم. یعنی مخاطبین عام فمنیسم کلاسیک که میتونم بگم اکثریت هواداران فمنیسم رو شامل میشه، براشون حق و حقوق و آزادی و آزادگی و کشف و شکوفاییِ فردیتِ زن زیاد موضوعیت نداره، بلکه مبارزه و دشمنی و مقابله با نظریه های سنتی و زن ستیز رو در اولویت کارشون قرار دادن. و این خودش به یک نوع زن ستیزی تبدیل شده. یعنی فردیتِ زن به خودیه خود موضوعیت نداره، بلکه مخالفت و مقابله با زن ستیزی موضوعیت داره. خب این که باز همون نادیده گرفتن زن شد. چه فرقی بین این درک از فمنیسم و زن ستیزی وجود داره؟ جفتشون فردیتِ زن رو فراموش کردن.

نکته ی بعدی که در موردِ فمنیسم هست اینه که فمنیسم از تعریفِ مردسالارانه ی زن به ستوه اومد و یک تعریفی از زنِ مستقل و فردیت یافته ارائه داد. برداشتِ عام از این تعریف این شد که، یک سری چهارچوب و نقش و حتی رفتار و پوشش و حرکت و آرایشِ مو و صورت و هر چیز دیگه در موردِ زن بود رو از دیدِ فمنیسم تعریف کرد و گفت زنِ آزاد این ویژگی ها رو داره و بعد همه افتادن دنبالش. حتی در بازه ای از زمان ازدواج و فرزندآوری و کارِ خونه رو هم به صورتِ افراطی نکوهش کردن و گفتن که زنِ روشنفکر و آزاد از این کارها نمیکنه. در حالی که همین تعریف بر خلافِ تعریفِ فردیت هست. فردیت یعنی اینکه منِ فرد خودم و با استقلالِ فکری، خودم خودم رو تعریف میکنم. حالا این خود میتونه حتی صد در صد منطبق با تعریفِ مردسالارانه ی سنتی از زن باشه. ولی خودم انتخابش میکنم. یعنی فمنیسمی که اومد تعریفِ قالبیِ زن رو بشکنه و فردیتِ زن رو به زن بده، خودش زن رو به صورتِ قالبی تعریف کرد و این بار زن رو با تعریفِ زنِ فمنیسم به بند کشید و در نهایت فردیتش رو ازش گرفت.

خود خانوم دوبوار، میگن که زن زن به دنیا نمیاد بلکه زن میشه. این رو میشه به مرد هم تعمیم داد. مرد مرد زاده نمیشه بلکه مرد میشه. یعنی جامعه و نقش ها و تعاریف جامعه هست که ویژگی های زن و مرد رو تعریف میکنه و اینجاست که فردیتِ فرد ازش گرفته میشه و فرد به تعریفِ جامعه از زن و مرد تقلیل پیدا میکنه. هیچ فرقی هم نمیکنه که این تعریف رو مردسالاری انجام بده یا فمنیسم رادیکال. هیچ فرقی نمیکنه. مهم این هست که هر دو تا تعریف اگر چهارچوبمند بشن، فردیتِ فرد رو ازش میگیرن. زن خودش و فردیتش نمیشه بلکه دوباره زن زن میشه، این بار به تعریفِ فمنیسم از زن. خلاصه اینکه سوال این نیست که من به عنوان یک زن یا یک مرد چه انتظارات و توقعاتی ازم هست، یا روشنفکر بودن و مدرن بودن و آزادی به تعریف جامعه ی فمنیسم چه تعاریف و نشانه هایی داره و مثلا من خودم رو منطبق کنم با اون، بلکه سوال اینه که منِ فرد کی هستم و چی میخوام؟ من مهمه نه تعاریف جامعه از من. حالا این تعریف رو هر نهاد یا شخص یا جنبش اجتماعی با هر نگرشی انجام داده باشه. خلاصه اینکه فمنیسم، زن رو چجوری تعریف میکنه مهم نیست، زنِ آزاد و روشنفکر لزوما نباید از فمنیسم تبعیت کنه. بلکه زنِ آزاد و روشنفکر از خودش و اندیشه های مستقلِ خودش تبعیت میکنه. خودش خودش رو تعریف میکنه و نه فمنیسم و نه مردسالاری و نه هیچ ایسم و مکتب دیگه ای.

اینم بگم که این نظر شخصی من نیست. این رو سیمون دوبووار که یکی از اصلیترین سردمداران جنبش فمنیسم هست گفته. فراموش نکنیم که دوبووار فمنیسم بوده ولی اگزیستانسالیسم هم بوده. یعنی اگزیستانس و هستی خودش رو مقدم بر هر تعریفی میدونسته. حتی مقدم بر تعریف فمنیسم از زن یا حتی مقدم بر تعریف اگزیستانسیالیسم از اگزیستانسیالیم. یعنی اگر به ریشه های فمنیسم برگردیم، میبینیم که حرف اونا هم دقیقا همین بوده. یعنی رهایی از بند و بار نقش های تاریخی و فرهنگی که به زن داده شده. دقت کنیم که تعریف فمنیسم از زن هم یک تعریف هست که باید ازش رها شد و خود فرد هر زنی باید این شجاعت رو داشته باشه که خودش خودش رو به عهده بگیره و خودش خودش رو تعریف کنه. این البته فقط مختص کسانی که جهاز جنسیِ زن دارن نیست. مختص تمام انسانها هست. همونجور که توی اپیزود ششم که اسمش در ستایش انسان نبودن بود، گفتیم که انسان انسان زاده نمیشه بلکه انسان میشه، اتفاقا از دوبووار نقل قول کردیم و از ایشون این جمله رو به عاریه گرفتیم.

خلاصه که منِ آگاه و فردیت یافته، تمامِ این ایسم ها رو میدونم ولی به صورتِ قالبی و چهارچوبمند به دامشون نمیوفتم و ازشون کورکورانه تبعیت نمیکنم. به خودم نگاه میکنم. اگر فردیت و نگرشِ من زن، با فمنیسم مخالف هست و من اصلا فردیتِ خودم رو در یک مادری که همیشه خونه هست و از بچه هاش مراقبت میکنه میبینم، همون رو زیست میکنم. حتی اگه بهم بگن دگم و برده ی مردسالاری و هر چی. اتفاقا این نه تنها دگم نیست بلکه منتها الیه روشن فکری و استقلالِ فکری هست. البته به شرطی که آگاهانه اتفاق بیوفته. من میدونم فمنیسم چی میگه ولی اون تعریف رو نمیخوام. زندگیِ خودم رو خودم تعریف میکنم. رهای از بندِ هر ایسم و مکتب و نگرشِ جمعی ای. البته میتونم هم عینا هر چی که این ایسم ها و مثلا فمنیسم میگه رو هم پیاده کنم ولی آگاهانه. خودم و بر مبنای فردیتِ خودم انتخاب میکنم و نه به این خاطر که جامعه ی مدرن زنِ روشنفکر رو اینجوری تعریف کرده. مهم فردیت و استقلالِ فکری هست و نه تعاریفِ جامعه. چه تعاریفِ روشنفکرانه و چه دگماتیک و جزمیت گرایانه.

****

حالا چه باید کرد؟ من همیشه قبلا میگفتم که من نمیدونم باید بقیه چکار کنین و بعد راهکار خودم رو برای خودم میگفتم ولی برای این موضوع یه کمی داستان فرق میکنه. واسه همین راهکار خودم رو میگم اگر زن بودم. یا بهتر هست بگیم اگر من با بدن زنانه زاده میشدم چکار میکردم. 

جواب خیلی ساده ست، طبق تمام اپیزودهای مونوکست، من سعی میکردم با خودمشاهده گری تمام نقش ها و هویتها و تعاریف بیرونی در مورد خودم رو بشناسم و بعد فراموش کنم و بر مبنای هستی فردی خودم خودم رو تعریف کنم. یعنی حتی از بندِ تعاریف فمنیسیتی یا هر نهادی که یک مانیفستی رو برای حمایت از حقوق زنان تعریف کرده هم رها میشدم و سعی میکردم که ببینم حرف حساب خودم چیه؟ خودم کی هستم؟

از طرفی ریشه های نگرش فمنیستی خودم رو میدیدم. اینکه اگر یک خشم و ستیزه یا مبارزه ای دارم علیه این تبعیضِ جنسیتیِ تاریخی انجام میدم واقعا با درک و فهم و آگاهی و مطالعه هست یا کورکورانه دارم از یک نگرشی دنباله روی میکنم. از خودم میپرسیدم که آیا واقعا میدونم دارم چیکار میکنم؟ این انتخاب، انتخابِ فردِ من هست و یا دارم خودم رو به زور منطبق میکنم با تعریف فمنیسم از زن که مثلا از قافله عقب نمونم و یا حقم رو بگیرم یا روشنفکر به نظر برسم. در کل رها میشم از بند کلیشه و گله. رها میشم از بند موج ها و فوج های شبکه های اجتماعی. رها میشم از بند احساسات و عواطف و هیجاناتی که من رو وادار به انتخاب سفید در مقابل سیاه یا سیاه در مقابل سفید میکنه. رها میشم از مقابله و مبارزه کردن. تنها حریفی که برای خود شدن باید باهاش مبارزه کنم خودم و بند و بارهای ذهنِ خودم هست.

یعنی چی؟ یعنی اینکه نسبت به این تبعیض ها منفعل میشم؟ نه. یعنی اینکه به جای واکنشگر بودن، کنشگر میشم. یعنی به جای دنباله روی و تبعیت و در بند بودن، آزادانه و مستقل فکر میکنم. انتخاب میکنم که چکار کنم. ابزار نمیشم.

****

چند تا نکته رو هم اضافه کنیم و دیگه تمام. نکته ی اول اینکه این اپیزود رو میتونیم به هر ایسم دیگه ای تعمیم بدیم. فرد فردیت یافته و آزاد و آزاده زیر پرچم هیچ ایسمی نمیره، بلکه آگاهانه ایسم ها رو مطالعه میکنه و در موردشون فکر میکنه و بعد خودش ایسم خودش رو میسازه. یک خودیسم. ایسمی که لزوما کاملا منطبق بر یک ایسم خاص نیست. میتونه ترکیبی از تمام ایسم ها، حتی ایسم های متضاد باشه یا حتی میتونه هیچ مشابهتی با هیچ ایسمی نداشته باشه یا شایدم دقیقا منطبق بر یک ایسم مشخص باشه که این مورد آخر رو باید با دیده ی شک بهش نگاه کرد.

نکته ی بعدی اینکه، این قضیه برای تعریف مرد آرمانی در جامعه هم صدق میکنه. مثلا مرد باید قوی یا کاری یا مراقب و ستون باشه. مرد نباید گریه کنه و یا از مشکلاتش صحبت کنه. تمام اینها تعاریف هست و هیچ فرقی نمیکنه که این تعریف توسط یک روشنفکر اتفاق افتاده باشه یا یه فرد دگم یا هر چیزی. کلیت مخالفتی که اینجا دارم ابراز میکنم در مورد نسبت دادن کلی نگرانه‌ی یک ویژگی ثابت به یک دسته از انسان ها هست. دسته بندی انسان و تعریفِ انسان به صورتِ گله ای مغایر هست با اصل فردیت. 

نکته ی بعد اینکه،‌ فمنیسم تلاش میکنه که زن رو از تعریفی که مرد نسبت به زن کرده رها کنه و خودش یک تعریف از زن انجام بده. به نظر من این رهایی از بند نیست. این هم بردگی هست. بردگیه زن توسط تعریف زن از زن. در بند تعریف زن از زن بودن همونقدر بردگی هست که در بند تعریف مرد از زن بودن. زن روشنفکر کسی نیست که از روشنفکران جامعه تبعیت میکنه بلکه زن یا حالا مرد روشنفکر کسی هست که تفکر مستقل و فردیت یافته داره. رهایی یعنی رهایی از هر باید و نبایدی که هر شخصی غیر از خودم تعریف کرده. یک زن روشنفکر خودش تشخیص میده کی هست و چیکار باید بکنه. به صورت فردی. من یک زن روشنفکر و آزاد هستم و هستی خودم رو در خانه داری و یا سایر تعاریف کلاسیک و تاریخی از زن میدونم و همون رو هم زندگی میکنم. حتی اگه مخالف تفکر فمنیسم باشه. خود بودن و فرد بودن و آزاد شدن یعنی آزاد شدن از هر تعریفی. حتی آزاد شدن از تعاریف یک نگرش آزادی خواهانه. فرد، چه مرد و چه زن دنباله رو نیست. سر به راه نیست اگرم باشه فقط سر به راهی داره که خودش تعریف میکنه، حتی اگه از دید کل روشنفکران و آزاد اندیشان جهان بیراهه باشه. 

و در نهایت این رو هم بگم که من به شخصه فعالیت های فمنیستی و آزادی برای زنان رو در موقعیتی که هستیم به شدت حمایت میکنم و از همینجا به پاس احترام سر فرود میارم جلو پای تمام زنان و مردانی که دارن در مسیرِ زن و آزادی کنشگری و از خودگذشتگی میکنن. امیدوارم حرف های امروز من به شکل مخالفت با این فعالیت های مبارزاتی برداشت نشده باشه. من با زیر پرچم رفتن و تبعیتِ کورکورانه از هر ایسمی مخالف هستم و نه با فعالیت هایی که در مسیر این ایسم ها و به ویژه فمنیسم انجام میشه. امیدوارم این سوءتفاهم به وجود نیومده باشه.

****

در نهایت اینکه من محمد نورسی هستم و این پادکست نظرات شخصی خودم هست که با تجربه و کنجکاوی و مطالعه و اینا به دست اومده و هیچ ادعایی نسبت به درست بودنشون ندارم. از طرفی هم قصد آموزش چیزی رو ندارم. و اینم اضافه کنم که برای شنیدن مونوکست میتونید به وبسایت مونوکست دات نورسی دات آی آر و یا سایر پلتفورمها که لینکشون توی سایت و پیج اینستاگرامم هست مراجعه کنید.