اپیزود یازدهم – در ستایش بدون اخلاق شدن – قسمت دوم

شما به مونوکست گوش میدهید – پادکستی درباره ی خودم و برای خودم.

اپیزود یازدهم – در ستایش بدون اخلاق شدن – قسمت دوم

خب ما توی قسمت قبل چندتا از ویژگی های اخلاق رو گفتیم. اولش این بود که ساخته ی دست بشر هست که در فرآیند اجتماعی شدن انسان و برای حفظ و تقویت قبیله ساخته شده و توسعه پیدا کرده و گفتیم که همیشه این نهاد قدرت بوده که اخلاق رو تعریف کرده و مردم رو وادار به اجرا کردنشون کرده، دوما هم اینکه اخلاق با توجه به فرهنگ و جغرافیا و زمان تغییر میکنه و ثابت نیست.

بعد گفتیم که فیلسوفها اومدن مدل های مختلفی رو برای تشخیص فعل اخلاقی و غیر اخلاقی یا همون خیر و شر تعریف کردن که سه تاش رو گفتیم. وظیفه گراها میگفتم اخلاق مطلق هست و دروغ در هر شرایطی غیر اخلاقی هست، نتیجه گراها میگفتن خود عمل مهم نیست و نتیجه ی عمل، خیر و شر بودنش رو مشخص میکنه و بعد فضیلت گراها که میگفتن این میزان فضیلت فاعل هست که یک فعلی رو اخلاقی یا غیر اخلاقی میکنه و گفتیم که این روش ها خیلی گیر و گور و نقص دارن و اخلاق رو خیلی سطحی و ساده انگارانه فرض و دسته بندی کردن و از طرفی اصلا فردیت و هستی انسان ها رو در نظر نگرفتن و تازه اخلاق رو احساسی و عاطفی و هیجانی تفسیر میکنن که یک کار ذهنی و انتزاعی هست و میتونه از هر فردی به فرد دیگه متفاوت باشه و کلا هم توهمی هست. ممکنه ما فکر کنیم که یک عملمون خیر هست ولی در واقع داره شر ایجاد میکنه و برعکس. یه اشاره ای به داستان سرنوشت و تغییر مسیر رودخونه و مداخله هم کردیم. در آخر هم گفتیم که ما این روش های ساده رو نمیخوایم و بلکه یک روش دشوارتر که توش خود فرد باید مسئولانه و آگاهانه، اخلاقی بودنِ عملش رو مشخص کنه رو میخوایم اعمال کنیم. پس تا اینجا شد مرور قست قبل.

****

بیاید خیلی سریع یک تعریف جدید و رادیکال و دشوار و مسئولانه و آگاهانه و هستی محورانه از اخلاق داشته باشیم. بعد تا آخر اپیزود با مثال و توضیح سعی میکنیم این تعریف رو شفاف ترش کنیم.

این تعریف ترکیبی هست از برداشت آزاد خودم از فلسفه ی اخلاق شوپنهاور و یه سری از اگزیستانسیالیست ها و یه چیزهایی از فلسفه ی شرق. قطعا کلی گیر و گور داره و کلی میشه بهش ایراد گرفت ولی تا الان، شخص من این نظریه ی اخلاق رو بهتر از بقیه ی نظریه های اخلاقی که تا الان مطرح شده میدونم و این نظر شخصی منه.

این نظریه ی اخلاق میگه که هر فعلی که آگاهانه و بدون بند و بار، من و یا دیگری رو به سمت کشف و شکوفایی هستی یا فردیت یا اگزیستانس یا جوهره ی وجودی یا هر چیزی که شما اسمش رو میذارید ببره یک فعل اخلاقی هست و هر فعلی که ناآگاهانه و با بند و بار، من و یا دیگری رو از کشف و شکوفایی هستی خودم یا دیگری دور کنه یک فعل غیر اخلاقی هست.

اگه دقت کرده باشیم میبینیم که این تعریف از اخلاق دو تا فاکتور اصلی داره. یکی آگاهانه و بدون بند و بار بودن عمل هست که اخلاقی و غیر اخلاقی بودن عمل رو مشخص میکنه و دوم اینکه دور و نزدیک کردن خودم و دیگری به هستی و اگزیستانس، که این هم میزان و شدت اخلاقی و غیر اخلاقی بودن عمل رو مشخص میکنه.

اول بریم سراغ فاکتور اول. آگاهانه بودن و بدون بند و بار بودن یک عمل یعنی چی؟ یعنی اینکه وقتی من یک فعلی رو انجام میدم، با مشاهده گری، نسبت به عمل خودم و بند و باری که داره من رو وادار به این کار میکنه آگاه هستم. یعنی من دارم دروغ میگم ولی دارم مشاهده اش میکنم و آگاهم نسبت به اینکه چرا دارم دروغ میگم. چه بند و بارهایی داره من رو وادار به این دروغ میکنه. چه ایگو و هویت و منیتی پشت این دروغ هست. چه نیاز و خواستی داره من رو برای این دروغ هل میده جلو. اینجا دروغ اخلاقی هست. البته عجله نکنیم. هنوز خیلی مونده. بخش دوم رو بگیم، ابهاماتی که هست برطرف میشه. یا مثلا وقتی ما یه پولی رو به خیریه میدیم ولی یک ایگو و منیت و هویتی داره ما رو وادار به این کار میکنه. یا یک بند و باری که نسبت بهش آگاه نیستیم داره ما رو به کار خیر وادار میکنه. و ما اصلا مشاهده اش نمیکنیم و اصلا نسبت بهش آگاه نیستیم بلکه براش دلیل تراشی های عاطفی و احساسی و هیجانی میاریم، این کار با اینکه به ظاهر خیر هست ولی در واقع یک فعل غیر اخلاقی هست. چون برده وار و ناآگاهانه و غیر مسئولانه داره انجام میشه.

این تا اینجا. بریم سراغ بخش دوم تعریف. یعنی هستی و اگزیستانس که گفتیم شدت اخلاقی و غیر اخلاقی بودن فعل رو نشون میده.

گفتیم که وقتی که ما آگاه نیستیم و داریم ایگومحور فعلی رو انجام میدیم، اون فعل هر چی که باشه، غیر اخلاقی هست. حالا این رو میشه به سه مرحله تقسیم کرد. مرحله ی اول اینه که هدف ما از انجام اون کار که داره ناآگاهانه و ایگو محور انجام میشه، ارتزاق ایگوی خودمون هست ولی به هستی دیگری کاری نداریم. یعنی دیگری رو از هستیش دور نمیکنیم. در زندگی دیگری مداخله ای نمیکنیم یا شاید حتی مداخله ی به ظاهر مثبتی میکنیم. مثل همون کمک به خیریه که به ظاهر و بدون در نظر گرفتن مسائل سرنوشتی، به لحاظ عاطفی و هیجانی و احساسی فعل خوبی به نظر میرسه ولی ممکنه در اگزیستانس فرد بدون تاثیر باشه. این یک عمل غیر اخلاقی خودخواهانه هست. غیر اخلاقی هست چون آگاهانه نیست و خودخواهانه هست چون در خدمت ایگوی خودم هست. پس این شد مرحله ی اول فعل غیر اخلاقی که بهش میگیم عمل غیر اخلاقی خودخواهانه. مرحله ی دوم از فعل غیر اخلاقی اینه که نه تنها موارد فعل غیر اخلاقی خودخواهانه درش صادق هست بلکه باعث ایجاد رنج در دیگری میشه و دیگری رو از هستیش دور میکنه. آزادی های دیگری رو ازش میگیره. دیگری رو به بند میکشه. این مرحله رو بهش میگیم عمل غیر اخلاقی شرورانه. غیر اخلاقی هست چون آگاهانه نیست و شرورانه هست چون یک شری رو ایجاد میکنه. یک شر اگزیستانسیال. آزادی دیگری رو ازش میگیره و اون رو از هستیش دور میکنه. بازم میگم خیر و شر رو عاطفی و احساسی و هیجانی و ذهنی و توهمی نفهمیم. و در نهایت بدترین و پست ترین مرحله از فعل غیر اخلاقی، فعلی هست که ویژگی مرحله ی دوم رو داره و شرورانه هست، ولی این به رسمیت نشناختن اگزیستانس و هستی و آزادی های فرد مقابل به یک هدف برای ما تبدیل میشه. به این مرحله میگن فعل غیر اخلاقی رذیلانه. یعنی همون فعل غیر اخلاقی شرورانه هست ولی هدفمند و سیستماتیک و با برنامه ی قبلی. 

حالا بریم سراغ مراحل فعل اخلاقی. فعل اخلاقی که گفتیم آگاهانه و آزادانه و مسئولانه و با مشاهده گری انجام میشه هم سه تا مرحله داره. مرحله ی اول اینه که فعل آگاهانه ی ما روی هستی دیگری تاثیری نداره، نه دورش میکنه و نه نزدیکش میکنه، یعنی یک فعل اخلاقی عادلانه شکل میگیره. اخلاقی هست چون آگاهانه هست و عادلانه هست چون در دیگری نه شری ایجاد میکنه و نه خیری. کفه های ترازوی عدالت برای دیگری رو تغییر نمیده. مرحله ی دوم از فعل اخلاقی مرحله ای هست که فعل آگاهانه ی ما دیگری رو به هستیش نزدیکتر میکنه. یعنی کمکش میکنه آگاهانه تر و آزادانه تر زندگی کنه. به دیگری کمک میکنه که از بند و بارهاش رها بشه، بتونه فردیت خودش رو کشف و شکوفا کنه. رنج وجودیش رو کم میکنه و لذت وجودیش رو بیشتر میکنه. به این میگن فعل اخلاقی عاشقانه. اخلاقی هست چون آگاهانه هست و عاشقانه هست چون به دیگری و هستی دیگری داره یک عشقی رو میده. مرحله ی سوم از فعل اخلاقی، فعلی هست که اصلا به دیگری به صورت مستقیم کاری نداره. چون اگه دقت کنیم توی مرحله ی دوم فعل اخلاقی باز ممکنه ایگوی خودمون مطرح باشه، ولی توی مرحله ی سوم دیگه هیچ ایگو و خواستی از طرف ما وجود نداره. ما به صورت کامل فقط هستی و اگزیستانس خودمون رو آگاهانه زیست میکنیم و در زندگی دیگری اصلا مداخله نمیکنیم. یک نوع فعل اخلاقی سکوتمندانه و منفعلانه هست. یعنی ما هستیم، و هستی خودمون رو زیست میکنیم و بدون تلاش برای تاثیر روی زندگی دیگران، عشق و دهش خودش جاری میشه و بقیه رو سیراب میکنه. یعنی فعل ما خوب و خیر و اخلاقی هست بدون اینکه تلاش کنیم خوب و خیر و اخلاقی باشیم. یعنی ما خوب و خیر هستیم، بدون اینکه بدونیم خوب و خیر هستیم. بدون اینکه برای خوب و خیر بودن تلاشی بکنیم. به این مرحله میگن فعل اخلاقی متعالی یا مقدس.

این خلاصه ای بود از فلسفه ی اخلاق خود من که بازم میگم ابداع من نیست، بلکه ترکیبی هست از فلسفه ی اخلاق شوپنهاور و یه سری از اگزیستانسیالیست ها و البته فلسفه ی شرقی. گیر و گور زیاد داره. بهش میشه خیلی ایراد وارد کرد ولی این بهترین فلسفه ی اخلاقی هست که برای من کار میکنه و میتونه من رو تا حدود زیادی اقناع کنه. بازم میگم دارم در مورد خودم و برای خودم حرف میزنم. برای من بهترین فلسفه ی اخلاق هست تا الانی که دارم این اپیزود رو رکورد میکنم و هنوز هم دارم روش فکر میکنم که بتونم گیر و گور هاش رو رفع کنم.

پس خلاصه اش اینه که فعل اگر ناآگاهانه و با بند و بار و بدون مشاهده گری اتفاق بیوفته، هر چیزی که باشه غیر اخلاقی هست. مرحله ی اولش به دیگری کاری نداره که میشه خودخواهانه، دومین مرحله، دیگری رو از هستیش دور میکنه که میشه شرورانه و سومین مرحله به صورت هدفمند و سیستماتیک دیگری یا دیگران رو از هستیشون دور میکنه و آزادیشون رو میگیره که میشه رذیلانه. حالا فعل اگر آگاهانه و بدون بند و بار و با مشاهده گری اتفاق بیوفته اخلاقی هست و سه تا مرحله داره. مرحله ی اول که در دیگری تاثیری نداره میشه عادلانه، دیگری رو به هستیش نزدیک کنه میشه عاشقانه، سومین مرحله هم این بود که شخص اصلا به دیگری کاری نداره و سکوتمندانه و منفعلانه فقط هستی خودش رو به صورت مطلق زندگی میکنه، به این مرحله میگیم فعل اخلاقی مقدس یا متعالی.

****

در مورد فعل ناآگاهانه و با بند و بار که بهش گفتیم فعل غیر اخلاقی که تکلیف به وضوح مشخص هست. فعل خیری که غیر آگاهانه و با بند بار انجام بشه، شاید به ظاهر تاثیرات احساسی و عاطفی و هیجانی خوبی داشته باشه، ولی اخلاقی نیست چرا که اصلا این ما نیستیم که اون کار رو میکنه. یعنی فاعلِ فعل، ایگو و بند و بارهای ما هست. تزویر و ریا هست. ترس از طرد شدن توسط گله هست. ترس از آبرو و عقوبت اخروی و قانون هست. یا به دست آوردن اعتبار در جامعه هست. اصلا من و هستی من نیست که این کار رو میکنه. به قول عرفا، ارضای نفس هست. یعنی هر عملی که در حالت خوابگردی من انجام بشه، یک عمل غیر اخلاقی هست. حالا فعل و نتیجه هر چی باشه. چرا که اصلا من نیستم که این کار رو میکنه. فاعل، ذهن و ذهن گله ای و ایگو هست. مراحلش هم که اصلا واضحه. فعلی که هستی و آزادی دیگری رو نقض کنه و یا به صورت سیستماتیک و هدفمند این کار رو بکنه قطعا عمل شرورانه و رذیلانه ای هست. حالا موردی که پیش میاد اینه که اگر فعل ما غیر آگاهانه و ایگو محور باشه، ولی نتیجه اش طرف مقابل رو به هستیش نزدیک کنه چی؟ مثلا به یه نفر یه آسیبی میزنیم و یا حتی ممکنه یه کار خیری رو به صورت ناآگاهانه و در حالت خوابگرد برای یک نفر بکنیم که نتیجه اش اینه که اون فرد رو بیدار میکنه و به هستیش نزدیکتر میشه، تکلیف همچین فعلی چیه؟ اینم باز غیر اخلاقی هست چرا که ما نیستیم که انجامش میدیم. من خوابگرد هست که انجامش میده.

این تا اینجا. بیاید در مورد فعل آگاهانه یا فعل بدون بند و بار یا فعلی که در حالت بیداری و مشاهده گری داره اتفاق میوفته که ما بهش گفتیم فعل اخلاقی، اینو یه کمی بیشتر توضیح بدیم.

گفتیم که فعلی که آگاهانه و توسط هستی خودمون انجام میشه اخلاقی هست. هر چیزی که باشه. حالا سوالی که هست اینه که اگر من یه دروغی رو آگاهانه بگم و باعث بشه دیگری از هستیش دور بشه، این تکلیفش چیه؟ اینم باز اخلاقی هست چرا که من نسبت بهش آگاهم و این آگاهی من داره باعث میشه که من این فعل رو کم کم کمش کنم. یعنی ممکنه من توی مسیر این زیستن هستی خودم و مسیر بیداریم، یه حسادتی هم بکنم، یه حرصی هم بزنم، چهار تا دروغ هم بگم. اوکیه. خود فعل مهم نیست، میزان آگاهی من به فعل و هیولای درونم هست که مهم هست. پس مشاهده اش میکنم. ریشه یابیش میکنم. خودم رو سرزنش و تحقیر نمیکنم. این بخش تاریک وجودم رو میبینم و میپذیرم ولی ساکن نمیشم. کم کم با رشد عشق وجودی اونم درست میشه. یعنی نمیشه در مسیر آزادی و آگاهی و بیدار شدن زندگی کرد و به کسی آسیب نرسوند. به کسی رنجی رو نداد. ولی من در مسیر هستم. دارم تلاش میکنم عمق فعل اخلاقی خودم رو بیشترش کنم. هر چقدر این هیولا یا هویت دروغگوی درونم رو به زور کنترل و سرکوب کنم، اون وحشی تر میشه. ازم فاصله ی بیشتری میگیره. با رها کردن و مشاهده کردنش هست که کم کم رام میشه. یعنی مثل معتادی که در یک خانواده هست. شاید توی مسیر ترک چهار تا لیوان هم بشکنه و چهار تا فحش هم بده. ولی همینکه در مسیر ترک هست، فعلش یک فعل مثبت محسوب میشه. ما هم چون آگاه هستیم و داریم از بند و بارهامون رها میشیم، فعلی که در این مسیر آگاهانه انجام میشه رو اخلاقی میدونیم. البته کاملا مسئولانه. شاید بعدا بریم و به طرف مقابل بگیم که اون روز من فلان چیز رو بهت دروغ گفتم. باهاش شفاف میکنیم. این اخلاق یک اخلاق پویا و پیشرونده هست. این اخلاقی هست که سرزنش و سرکوب توش نیست ولی رشد توشه. رشد فردی و رشد اخلاقی. این مشاهده کردن کم کم ما رو نسبت به این تاریکی های درونمون آگاه میکنه و این آگاه شدن ازشون، از میزان بروزشون کم میکنه. همدلی و عشق ما رو بیشتر میکنه. زیاده خواهی ما رو کم میکنه. رنجی که به دیگران میدیم رو کم میکنه. وگرنه به زور و در بند اخلاقی بودن، فقط رنج ما رو بیشتر میکنه و هیچ رشدی هم توش نیست. به ظاهر فرشته هستیم و از درون یک هیولایی هستیم که فقط به زور ریا و تزویر دست و پاشو بستیم. و گاها که زورش بیشتر بشه یهو این هیولای میپره بیرون. یعنی من نه میخوام فرشته باشم و نه هیولا. من میخوام خودم باشم با تمام روشنی ها و تاریکی هایی که در درونم هست ولی آگاهانه. میبینم که دارم چیکار میکنم. خردمندانه و عاشقانه در مسیر رشد هستی خودم که بر مبنای عشق هست حرکت میکنم. فردیت خودم رو رشد میدم. به جای اینکه هیولای درونم رو ببندم و هر وقت اومد بیرون با شلاق و چماق بیوفتم به جونش که در واقع افتادن به جون بخشی از وجود خودم هست، اون رو آزاد میذارم و کم کم رامش میکنم. با مشاهده گری. بهش عشق و همدلی رو یاد میدم. یعنی تاریکی درونم رو میبینم، میپذیرم و باهاش دوست میشم. خودش رام میشه. دیگه آزارش کمتر میشه. مداخله اش کمتر میشه. ساکت تر میشه. با ثبات تر میشه. توی این مسیر اگر آسیبی هم رسوند مسئولانه قبولش میکنم. ولی چون بهش آگاه هستم و نسبت بهش مسئول هستم و داره در مسیر رشد فردیت من عمل میکنه، پس فعل اخلاقی هست. دیگه هیولای درون من به خاطر حفظ ابرو و اخلاقیات سنتی و یا عقوبت و یا طرد شدن توسط گله و اینا سرکوب نمیشه بلکه خودم هیولای درون خودم رو آزاد میذارم و فقط مشاهده ش میکنم و تمام تلاشم اینه که هستی خودم رو کشف و شکوفا کنم و با عشق و تمامیت این هستی رو زیست کنم. فعل اخلاقی و خیر و دهش خودش اتفاق میوفته. اینجاست که عشق و اخلاقی که به دیگری داده میشه، واقعی میشه و نه از سر یک اجبار بیرونی یا ترس از عقوبت اخروی و یا خوراک دادن به ایگوم و یا تاریکی های ضمیر ناخودآگاه و این جور چیزها. فعل اخلاقی من در بیداری و آگاهانه اتفاق میافته. منشاش هستی خودم هست. این تنها حالتی هست که عشق من خالص میشه و البته نفرتم هم خالص میشه. و در نهایت این فعل و نتیجه ی من نیست که اخلاقی میشه، بلکه هستی من هست که اخلاقی میشه.

****

بازم میگم این مدل از اخلاق رو نباید احساسی و هیجانی و عاطفی فهمید. رنج و لذت توی این نوع از اخلاق از جنس رنج و لذت وجودی هست و نه رنج و لذت ذهنی و ایگو محور. رنج و لذت ایگو محور و ذهنی، فریب ذهن هست و اتفاقا داره ایگو رو تقویت میکنه. باید مشاهده ش کرد و ببینیم داریم چه سودی به ایگومون میدیم. یعنی درسته موقع دیدن یا انجام دادن یک کار خیر و خوب خوشحال میشیم و حتی اشک شوق هم میریزیم ولی هزاران معنی و بند و بار و ایگو و چیزای دیگه پشتش هست. باید مشاهده ش کرد و آگاه شد و ازش آزاد شد. شادی و رنج وجودی رو تجربه کنیم. پس اینکه توی مرحله ی اخلاقی عاشقانه که گفتیم فعل ما باعث میشه طرف مقابل به هستیش نزدیک تر بشه و رنج وجودیش کمتر بشه و لذت وجودیش بیشتر بشه، رنج دیگری و لذت و سعادت دیگری، یعنی به رسمیت شناختن هستی و فردیت دیگری. یعنی لذت و رنجی که ذهن ما تعریف کرده رو مد نظرمون نیست. مثلا اگه ذهن ما خوردن بستنی رو لذت تعریف کرده، بریم و برای کل همسایه ها بستنی بخریم و اسمش رو بذاریم فعل اخلاقی و مهربانانه. نه. اینکه دیگری رو آزاد بذاریم که هستی و خود واقعیش رو کشف و شکوفا کنه هدف اصلی این سیستم اخلاقی در قبال دیگری همین هست. در واقع شاید بهترین عملکرد توی این سیستم اخلاقی اینه که توی زندگی دیگران مداخله نمیکنیم و یا حداکثر کاری که میکنیم اینه که فرد رو در مسیر آزادی خود اون شخص کمک میکنیم. یعنی رنج و لذت و سعادت رو خود اون شخص و با توجه به هستیش تعریف میکنه و نه ایگوی من. مثلا شخص من از اینکه یه انسان پولدار داره بازم پول در میاره و رنج میکشه رنج میکشم. به خاطر اینکه هنوز هستی خودش رو کشف نکرده و هنوز برده ی موفقیت هست. به ظاهر داره لذت میبره و پولدار و موفق هست ولی به خاطر فاصله ای که با هستیش داره در رنجه. شاید اگر این شخص بره توی طبیعت و اونجا یه چایی آتیشی بخوره بیشتر هستی خودش رو زندگی کرده باشه. پس من در مرحله ی دوم فعل اخلاقی فقط شاید بهش گوشزد کنم این رو. اگر رفت و این کار رو کرد و هستیش رو زندگی کرد من از این کار کیفور میشم. نکرد و رنج کشید که منم ناراحت میشم. منظورم اینه که این رنج و لذتی که توی این مدل اخلاقی هست رو سرسری و ذهنی و سطحی نفهمیم. عاطفی و احساسی و هیجانی نفهمیم. مثلا الان فلانی خورد زمین و پاش شکست، من بشینم براش غصه بخورم یا فلانی مادرش مرد، منم بشینم گریه کنم و بغلش کنم و خودم رو اخلاقی بدونم. این اخلاق نیست. زندگی پر هست از این مردن ها و پا شکستن ها و اینا. اینا بخشی از زندگی هست. اینا رنج ذهنی هست. رنجی هست که ذهن ساخته. نمیگم این کار رو نکنیم، ولی اسمش رو فعل اخلاقی و معصومانه و انسانی و مهربانانه نذاریم. مشاهده ش کنیم. به احتمال زیاد علت گریه ی ما توی اون حالت یه چیز دیگه ست یا اصلا اگر ما داریم برای اینکه دوستمون مادرش رو از دست داده گریه میکنیم، دلیلش اینه که اصلا نسبت به جهان هستی و قوانینش که یکی از اصلیترینش مرگ هست آگاه نیستیم و مرگ رو نپذیرفتیم. مرگ رو هنوز شر میدونیم. فعل ما آگاهانه نیست و از ناآگاهی ما داره نشات میگیره. پس اخلاقی هم نیست. خلاصه که منظور من از رنج و لذت، رنج و لذت وجودی هست. مرگ یک نفر زیاد شخص من رو ناراحت نمیکنه ولی اینکه یک نفر از هستی خودش و از واقعیت هستی کیلومتر ها فاصله گرفته من رو ناراحت میکنه. مثلا شاید به ظاهر داره توی اینستاگرام کلی عکس از خارج و عشق و حالش میذاره ولی من عمق گمگشتگی و سرگشتی این آدم رو میبینم و این من رو ناراحت میکنه. فاصله ی شخص با هستیش میزان رنج و لذت وجودی رو مشخص میکنه و نه اعمال فرد و اتفافاتی که براش میوفته. پس سیستم اخلاقی که اینجا تعریف شد، یک اخلاقی هست که دیگری رو از هستی خودشون دور نمیکنه و اگر بتونه در مسیر زیستن هستی دیگری بهش کمک میکنه. و در کل و در بالاترین مرحله که اخلاق متعالی و یا مقدس هست اصلا مداخله هم نمیکنه. به زور هستی دیگری رو توی حلقش نمیکنه. ما خودمون جوهره ی وجودی و هستی خودمون رو به زور پیدا میکنیم و گاها هم هیچوقت پیدا نمیکنیم، چجوری میخوایم این رو برای دیگران تعیین تکلیف کنیم و براش مشخص کنیم؟! در کل این اخلاق سعی میکنه در بالاترین حد خودش یک اخلاق منفعل باشه. قرار نیست که دیگه به کسی کمک نکنیم و برای کسی بستنی نخریم و به خیریه ها کمک نکنیم. میکنیم ولی اسمش رو فعل اخلاقی نمیذاریم. اینا افعال احساسی و هیجانی هست و نه لزوما اخلاقی. و احساسات و هیجانات و عواطف توی ذهن ما و بسته به تعاریف ما اتفاق میوفتن. پس اینکه ما با انجام یک کار خیر یک حس خوشایند داریم این از اخلاقی بودن ما نمیاد، این از ایگوی ما میاد که فکر میکنیم میدونیم خیر و شر و سعادت و سرنوشت دیگران چی هستن و خودمون رو در این سرنوشت دخیل و تاثیرگذار میدونیم و فکر میکنیم یک انسان رو خوشحال کردیم. در حالی که همه ی اینها فقط بر مبنای تعاریف ما ممکنه درست باشه. معمولا تنها کسی که قطعا، از این مدل اخلاق احساسی و عاطفی و هیجانی سود میبره فقط شخصی هست که اون کار خیر ایگومحور و ناآگاهانه رو انجام میده. ایگوی انسان خیرخواه ارضا میشه و خودش رو خوب و مهربان میدونه و اینکه در دیگری و در هستی و زندگی و سرنوشت دیگری چه تاثیری میذاره اصلا مشخص نیست. نمیگم کار خیر نکنیم، بکنیم ولی اسمش رو کار خیر نذارید. تنها کسی که از کار خیر ما قطعا نفع میکنه خود ما هستیم. هاله ی نور دور سرمون رو برداریم. این ایگوی لعنتی اخلاقی رو مشاهده کنیم و بعد کار خیرمون رو بکنیم. این توهم انسان نیکوکار و فرشته بودن رو یه جایی باید کشت و شرارت هایی که در درونمون هست رو باید دید. ذهن هر فرد در توهم های خودش خیر و شر رو تعریف میکنه و به عنوان اخلاق اعمالش میکنه. این رو درک کنیم. 

نکته ی دیگه اینه که از کجا باید تشخیص بدیم که در یک شرایطی، فعلِ اخلاقی چی هست؟ جواب اینه که من نمیدونم. چون یه چیز تعریف شده نیست. اگه تعریف شده بود که باز میشد همون مثل فلسفه های اخلاق قبلی. تفاوت این فلسفه ی اخلاق اینه که در لحظه باید خود فرد آگاهانه و مسئولانه و با خودمشاهده گری، یک تصمیم رو بگیره. هیچ قانون اخلاقیِ از پیش نوشته شده ای وجود نداره. یعنی فعل اخلاقی رو در اون لحظه و با توجه به موقعیت و مسئولانه، خود ما هستیم که مشخص میکنیم. مسئولش هم هستیم. یه چیزی تو مایه های “تصمیم سرنوشتی شهسوار ایمان” که کیر کگور میگه. البته کگور به قضیه ایمانی و الاهی نگاه میکنه. به هر حال. بخشی از اضطراب وجودی دقیقا همینه. اینکه من هستم و هر فعلم در هر لحظه از خود من و هستی من و آگاهانه داره اتفاق میوفته، پس من هم مسئولش هستم. یک چیز نوشته شده نیست که گله ای و برده وار و در حالت خوابگرد ازش تبعیت کنم. این سیستم اخلاقی ما خیلی پویاتر، آگاهانه تر، آزادانه تر و مسئولانه تر هست.

****

بریم یه کمی هم در مورد مرحله ی سوم فعل اخلاقی که فعل اخلاقی مقدس یا متعالی بود هم حرف بزنیم. مرحله ی سوم اخلاق به این معنی هست که من فقط جوهره ی وجودی و هستی خودم رو زندگی میکنم و از کسی یا چیزی و یا حتی از خود زندگی نتیجه و دستاوردی برای خودم نمیخوام. فقط هستی خودم رو زیست میکنم. دهش و عشق خودش اتفاق میوفته. مثل یک خورشید فقط هستی خودت رو میتابی به جهان. بدون درخواست چیزی و نیاز به چیزی. یک عشق خالص و بی نیاز. و گیرش خودش اتفاق میوفته. یعنی دستاورد داریم ولی بدون اینکه بخوایم دستاورد داشته باشیم. موفق میشیم بدون اینکه بخوایم موفق بشیم حتی ممکنه پولدار بشیم بدون اینکه بخوایم پولدار بشیم. ونگوگ میشیم. حافظ میشیم، بسیاری از مشاهیر موفق و عارف مسلکی که فقط بودن و خودشون رو مثل یک خورشید میذاشتن وسط. و خیلیهاشون دستاوردهایی هم داشتن بدون اینکه بخوان دستاوردی داشته باشن چرا که اصلا بالاترین دستاورد ممکن رو به دست آورده بودن. و اون دستاورد خود واقعی خودشون و زندگی کردن جوهره ی وجودی خودشون و زیستن آنچه که هستن بوده. بشو آنچه که هستی، اخلاقیترین پندی هست که نیچه به ما میده. آنچه که من هستم، زندگی خودش رو زیست میکنه، در زندگی دیگران هم مداخله ای نمیکنه، سرش توی کار خودش هست و به یک دهنده ی خالص و بی نیاز تبدیل میشه. به یک عشقی که فقط میده و درخواستی نداره. وقتی که به هستی و جوهره ی خودت دست پیدا کردی دیگه خواستن معنی نداره. چرا که وقتی در بینهایت خودت هستی، اصلا دیگه دستاورد داشتن بی معنی میشه. لیوانت پر هست و لبریز هست و حتا داره دیگران رو هم سیراب میکنه، درخواست آب کردن بی معنیه. همچین شخصی که فقط دهنده و دهشگر هست، من و منیتی نداره که ارضاش کنه. ایگویی نداره که هی بخواد بخواد بخواد. این شخص حتی برای ابراز عشقش به وجود و پذیرا بودن دیگری نیازی نداره، خورشید میتابه حتی اگه کسی از تابیدنش خبردار نشه. یک منبع خودمحور انتشار عشق میشه. این بالاترین سر حد اخلاق هست. اخلاقی که دیگه در چهارچوب تعاریف اخلاقی عرفی نمیگنجه. یه اخلاقی که بهتره بهش بگیم فرااخلاق. البته لزوما این نیست که دیگه مهربون میشیم و دروغ نمیگیم و تمام اصول اخلاقی رو رعایت میکنیم، نه، بلکه دیگه اصلا رعایت کردن و نکردن این اصول موضوعیت خودشون رو از دست میدن. تو اونجوری رفتار میکنی که هستی. بدون بند و بار. هستی و دهش موضوعیت داره و نه اخلاقی بودن یا نبودن. البته این جمله خیلی میتونه خطرناک باشه و مثلا هیتلر رو هم توجیه کنه. ولی دقت کنیم که هیتلر اصلا مرحله ی اول اخلاقی بودن رو هم پاس نکرده. اینا در راستای هم هستن و باید پله پله طی بشن. وقتی مرحله ی اول و دوم اخلاق طی شده باشه، دیگه هیتلر هیتلر نمیشه. از طرفی درون همه ی ما تمام ویژگی های خیر و شر وجود داره. حسادت و دروغ و حرص و هوس بازی و خیلی چیزهای دیگه. فرااخلاق نمیاد اینا رو سرکوب کنه. میگه مشاهده شون کن و بپذیرشون. اینا بخشی از هستی تو هستن ولی از طرفی چون به عشق و یگانگی هم باور داره، اونها رو علیه دیگران و به نفع ایگوی خودش اعمال نمیکنه. سرکوبشون هم نمیکنه. الان محمد حسود یا طماع فرمان رو دست گرفت. الان محمد داره دروغ میگه. یا الان میل به دروغ گفتن داره اتفاق میوفته. مشاهده اش میکنیم. رمز اصلی این داستان و کلا این پادکست روی خود مشاهده گری میچرخه. حواسمون هست که توی ذهنمون داره چه اتفاقی میوفته. میبینیمش. بی اخلاقی و تاثیراتش روی خودمون و دیگران رو میبینیم. فعل و انفعالات ذهنیمون رو مشاهده میکنیم. بازم میگم این سه مرحله ی اخلاق یک فرآیند طولانی هستن. و اینجوری نیست که یک نفر فقط در یک مرحله سیر کنه. یعنی اینجا یک نفر رو نمیشه اخلاقی و غیر اخلاقی دسته بندی کرد بلکه هر فعلی در هر لحظه ای در مرحله ای از این ۶ بخش از دسته بندی اخلاق و غیر اخلاق قرار میگیره. شخص من در طول زندگی بین هر ۶ تا مرحله در رفت و آمد بودم و هستم ولی الان و در چند سال اخیر بیشتر افعالم در مرحله ی اول و دوم اخلاق هست و بقیه شون توی مرحله ی اول و دوم بی اخلاقی و بخش خیلی خیلی کوچیکی هم توی مرحله ی اخلاقی مقدس قرار داره و غیر اخلاقی رذیلانه هم که خیلی به ندرت پیش میاد. 

در کل باید اعتراف کنم که سطح سوم اخلاق که اخلاق سکوتمندانه هست اصلا خودم هم نه فهمیدم و نه تونستم باهاش ارتباطی برقرار کنم. من این رو از آیین های شرقی مثل بودیسم و تائوییسم برداشت کردم ولی واقعا خودم هنوز نه تونستم زیاد درکش کنم و در نتیجه نتونستم زیستش هم بکنم. فقط میدونم که هست.

یک اخلاق سیال و پویای فردیت یافته ی مطلق. اخلاقی که خوب و تاثیر گذار هستی بدون اینکه بخوای یا حتی تلاشی بکنی که خوب و تاثیرگذار باشی. فقط هستی و هستی خودت رو زیست میکنی و اتفاقات بعدی خودش میوفته. دیگه خوش اخلاق و بد اخلاق بودن و کلا اخلاق به تعریف عام موضوعیت نداره. بلکه آگاهی و بیداری و هستی من موضوعیت داره. میدونم در درونم داره چه اتفاقی میوفته و هیولا درونم آزاده. به قول کامو، من اخلاقی هستم بدون اینکه هیچ بند و باری من رو اخلاقی کنه. خودم از درون و بدون بند و بار و ترس از جزا و عقوبت و یا طرد شدن از جامعه، اخلاقی هستم. نه به زور و ترس، بلکه از درون و از سر عشق اخلاقی هستم. دیگه نیازی به ریا و تزویر هم نیست.

نکته ی پایانی رو هم بگم. این تعریف از اخلاق گیر و گور داره ولی اگه در کنارش تکنیک های دیگه ای مثل همدلی و یگانگی و عشق وجودی و یه سری چیزهای دیگه رو بیاریم، خیلی از این گیر و گور ها خودش رفع میشه و اون حالت های استثنا مثل هیتلر دیگه اتفاق نمیافته. بعدا کم کم به این تکنیک ها هم میرسیم. و اینکه بازم میگم این فلسفه ی اخلاق شخص من هست و دارم روش کار میکنم و نمیگم برای همه کار میکنه و یا ایرادی بهش وارد نیست و نمیشه براش مثال نقض آورد و یا مثلا میدونم که نمیشه واقعا سیستم های قضایی و مملکت داری رو از توش در آورد. این سیستمی هست که خودم برای خودم تعریف کردم. 

کل هدف من از چهار اپیزود اخیر این بود که بگم ما معمولا خوب نیستیم، بلکه فقط خوب بلدیم که ادای خوب بودن رو در بیاریم. ما خوبیم نه به این خاطر که عاشق دیگری و صلح طلب و مهربانیم، بلکه ادای خوب بودن رو در میاریم چون عاشق خودمون هستیم. عاشق ایگو و جایگاه اجتماعی و وجهه و هاله ی نور و توهم معصومیتی که داریم. تا زمانی که به این هیولا و دیکتاتور درونمون آگاه نشیم و این توهم مقدس و معصوم بودن خودمون رو نندازیم دور نمیتونیم به یک انسان عاشق و خوب و دیگر خواه به معنای واقعی کلمه تبدیل بشیم. باید این تاریکی ها و پلشتی های درونمون رو ببینیم و دست از سرکوب و انکارش برداریم. باید به تاریکی ها درون شیرجه بزنیم. تا شاید بتونیم خود واقعی خودمون رو بشناسیم و کم کم بتونیم عشق واقعی رو در درونمون پرورش بدیم.

****

این اپیزود هم تموم شد. واقعیت اینه که دلیل اینکه این اپیرود رو نوشتم این بود که خودم فلسفه ی اخلاقی که سعی میکنم ازش پیروی کنم رو بهتر بفهمم. یکی از راه های فهمیدن مسائل پیچیده نوشتن و توضیح دادنش هست. به خودم خیلی کمک کرد ولی هنوز خیلی مبهم به نظر میرسه. حتی برای خودم. قصدم هم آموزش نیست. همینکه سوالات و ابهاماتی رو برای خودم و شنونده ایجاد کرده باشم کافیه. همینکه بدونیم که اخلاق و اخلاقی شدن رو نباید اینقدر سطحی فهمید کافیه.

و در نهایت اینکه من محمد نورسی هستم و این پادکست نظرات شخصی خودم هست که با تجربه و کنجکاوی و مطالعه به دست اومده و هیچ ادعایی نسبت به درست بودنشون ندارم. و اینم اضافه کنم که برای شنیدن مونوکست میتونید به وبسایت مونوکست دات نورسی دات آی آر و یا سایر پلتفورمها که لینکشون توی سایت و پیج اینستاگرامم هست مراجعه کنید.